English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (558 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
miscarries U صدمه دیدن اشتباه کردن
miscarry U صدمه دیدن اشتباه کردن
miscarrying U صدمه دیدن اشتباه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
damage U صدمه دیدن
damage U صدمه دیدن ازون
range error U اشتباه در تخمین دریایی اشتباه بردی اشتباه برد
injuring U اذیت کردن صدمه زدن
injure U اذیت کردن صدمه زدن
injures U اذیت کردن صدمه زدن
glitch U یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
glitches U یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
hurt U اذیت کردن صدمه زدن اسیب
hurts U اذیت کردن صدمه زدن اسیب
hurting U اذیت کردن صدمه زدن اسیب
out of place <idiom> U درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن
visited U دیدن کردن از
make a call U دیدن کردن
visit U دیدن کردن از
visits U دیدن کردن از
to make or pay a call U از کسی دیدن کردن
Seeing is believing . <proverb> U دیدن,باور کردن .
unsight U از دیدن محروم کردن
spot U کشف کردن دیدن
look in U دیدن کردن مختصر
spots U کشف کردن دیدن
soothsay U طالع دیدن پیشگویی کردن
practise or tice U توط ئه دیدن تعقیب کردن
ride herd on <idiom> U از نزدیک دیدن وکنترل کردن
drop in U اتفاقا دیدن کردن انداختن در
supplied U فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supply U فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supplying U فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
to meet half way U درنیمه راه کسی را دیدن یابرخورد کردن
see for oneself U از نزدیک مشاهده کردن بچشم خود دیدن
misconstrue U اشتباه کردن
fumble U اشتباه کردن
blunder U اشتباه کردن
blundering U اشتباه کردن
blunders U اشتباه کردن
misconstrued U اشتباه کردن
misconstrues U اشتباه کردن
fumbles U اشتباه کردن
to goof up [American E] U اشتباه کردن
mistakes U اشتباه کردن
to make a mistake U اشتباه کردن
mistake U اشتباه کردن
to make an error U اشتباه کردن
mistaking U اشتباه کردن
fumbled U اشتباه کردن
make a mistake <idiom> U اشتباه کردن
miscue U اشتباه کردن
slips U اشتباه کردن
mistook U اشتباه کردن
goof U اشتباه کردن
slip U اشتباه کردن
blundered U اشتباه کردن
goofed U اشتباه کردن
goofing U اشتباه کردن
slip up U اشتباه کردن
goofs U اشتباه کردن
slip-up U اشتباه کردن
slip-ups U اشتباه کردن
misconstruing U اشتباه کردن
slipped U اشتباه کردن
trip up <idiom> U اشتباه کردن
bumble U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbled U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
furnishing U تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furnishes U تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furnish U تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
I consider that a mistake. [I regard that as a mistake.] U این به نظر من اشتباه است. [این را من اشتباه بحساب می آورم.]
misthink U اشتباه فکر کردن
miscalculated U اشتباه محاسبه کردن
bobble U پی درپی اشتباه کردن
confuse U باهم اشتباه کردن
miscalculate U اشتباه محاسبه کردن
miscalculates U اشتباه حساب کردن
miscalculate U اشتباه حساب کردن
miscalculates U اشتباه محاسبه کردن
confuses U باهم اشتباه کردن
miscalculating U اشتباه حساب کردن
miscalculated U اشتباه حساب کردن
miscalculating U اشتباه محاسبه کردن
to believe wrong U اشتباه گمان کردن
to stumble in one's speech U درسخنرانی اشتباه کردن
bobbles U پی درپی اشتباه کردن
hallucinate U هذیان گفتن اشتباه کردن
refute U اشتباه کسی را اثبات کردن
eat humble pie <idiom> U پذیرفتن اشتباه وعذرخواهی کردن
hallucinated U هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinates U هذیان گفتن اشتباه کردن
refuting U اشتباه کسی را اثبات کردن
hallucinating U هذیان گفتن اشتباه کردن
To lead someone astray. U کسی رادچار اشتباه کردن
refuted U اشتباه کسی را اثبات کردن
refutes U اشتباه کسی را اثبات کردن
eat crow <idiom> U مجبور کردن کسی به اشتباه وشکست
bark up the wrong tree <idiom> [درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
to blame somebody for something U کسی را مسئول کارناقص [اشتباه ] کردن
foul up <idiom> U با یک اشتباه احمقانه همه چیز را خراب کردن
to make a typing error [mistake] U اشتباه تایپ کردن [صفحه کلید یا تلفن]
to make a typo [American E] U اشتباه تایپ کردن [صفحه کلید یا تلفن]
to hit the wrong key [on the PC/phone/calculator] U اشتباه تایپ کردن صفحه [کلید یا تلفن]
to make [commit] a faux pas U اشتباه اجتماعی کردن [در رابطه با رفتار بین مردم]
fluffs U نرم کردن اشتباه کردن
fluffing U نرم کردن اشتباه کردن
fluffed U نرم کردن اشتباه کردن
fluff U نرم کردن اشتباه کردن
malfunctioned U تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunction U تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunctions U تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
injury U صدمه
harm U صدمه
tort U صدمه
blows U صدمه
torts U صدمه
harmed U صدمه
scot free U بی صدمه
maims U صدمه
indemnities U صدمه
indemnity U صدمه
hurt U صدمه
shocks U صدمه
shock U صدمه
shocked U صدمه
hurtless U بی صدمه
concussion U صدمه
scot-free U بی صدمه
hurting U صدمه
casualty U صدمه
scathe U صدمه
harmfulness U صدمه
harms U صدمه
maiming U صدمه
hurts U صدمه
maimed U صدمه
maim U صدمه
injuriousness U صدمه
displeasure U صدمه
blow U صدمه
hardship U صدمه
harming U صدمه
hardships U صدمه
casualties U صدمه
damnify U صدمه زدن
mauling U صدمه زدن
occupational hazards U صدمه شغلی
occupational hazard U صدمه شغلی
hurts U صدمه اذیت
concuss U صدمه زدن
hurt U صدمه اذیت
shocked U صدمه ضربت
safest U صدمه نخورده
hurting U صدمه اذیت
maul U صدمه زدن
safes U صدمه نخورده
safe U صدمه نخورده
shock U صدمه ضربت
disservice U صدمه بدخدمتی
harmed U صدمه زدن
offended U صدمه زدن
offend U صدمه زدن
safer U صدمه نخورده
mauled U صدمه زدن
harming U صدمه زدن
scathe U صدمه زدن
harms U صدمه زدن
endamage U صدمه زدن
shocks U صدمه ضربت
harm U صدمه زدن
concussion U تصادم صدمه
mauls U صدمه زدن
harmlessly U بدون صدمه
lay hands on someone <idiom> U صدمه زدن
bodily harm U صدمه جسمانی
intact U صدمه ندیده
offends U صدمه زدن
hurtfulness U مضرت صدمه
unscathed U صدمه ندیده
conserves U از صدمه محفوظ داشتن
marring U صدمه زدن اسیب
conserved U از صدمه محفوظ داشتن
marred U صدمه زدن اسیب
conserving U از صدمه محفوظ داشتن
conserve U از صدمه محفوظ داشتن
mar U صدمه زدن اسیب
injured party U طرف صدمه دیده
injured parties U طرف صدمه دیده
datum error U اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
indemnify U صدمه زدن به غرامت دادن
constructive total loss U صدمه کلی خسارت بنیانی
damage U صدمه [شوخی] [اصطلاح روزمره]
let (someone) have it <idiom> U شخصی را به سختی صدمه زدن
malignant U زیان اور صدمه رسان
nips U صدمه زدن دردناک بودن
nip U صدمه زدن دردناک بودن
damaged in transit U صدمه دیده هنگام ترانزیت
nipped U صدمه زدن دردناک بودن
delivery error U اشتباه پرتاب اشتباه در سیستم پرتاب
fumble U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumbles U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumbled U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com